شاهد آمد به میان، معرکه زیبا بشود
دیده اهل حرم، غرق تماشا بشود
بزم رقصیدن شمشیر ، به میدان جهاد
بعثتی شد که نبی ، یوسف لیلا بشود
بارها رفت که آبی برساند به خیام
چون عمو تشنه ترین ساقی دنیا بشود
برگ ریزان شده دشمن به دم تیغ علی
تا که دین از پس این واقعه، احیا بشود
ای شبیه پدر فاطمه، مهتاب، به تاب
نور امروز چراغ ره فردا بشود
ناگهان قرعه معراج به شهزاده رسید
وقت آن است به خون خفته و اهدا بشود
دانه دانه شده تسبیح تنت روی زمین
پدر آمد که الفبای تو پیدا بشود
آسمان بدنت گشته شفق، این همه تیر!
در زیارتکده پیکر تو جا بشود
پشت بابا پسرم می شکند می دانی
مو سفید و کمرم نیز ز غم تا بشود
هر کجا در نظرم روی تو را می بینم
در مکرر شدنت عشق هویدا بشود
خواهرم آمده ای کاش ز جا برخیزی
یا بخواهم ز خدا ، معجزه برپا بشود
کشاورز
تقدیم به علی اکبر (ع)
نظرات[۰] | دسته: اشعار آقای حسن کشاورز زیارانی | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...
|