گهیغمگین وگه شادم
گهی ازبند ازادم
گهیمانمبهانکبکی
کهدیدهباشدشبازی
ز بیمجان خزیدهگنجدیواری
نداردشور.اوازی
چنانبیمناک،ازحمله
کهاورانیستارامی
گهیباشمچوپروانه
کهبیرون،امدازلانه
وجودشلبریزازشادی
پردبر.شاخک.وبامی
گهی باشم چنانمدهوش
ندهم برپیامیگوش
چنانازخودمبیزار
براننتوانگذاشت نامی
گهیسرگشته وحیران
گهیشادوگهیخندان
گهیافسردهونالان
گهی از ماتمشگریان
چنانغرقمدرمرداب
کهدرگیرشبشدخامی
گهیمانم بدانببری
نداردمنطقوصبری
بدنبالشگاربچهاهوی
نهد هربیشهزار.گامی
گهی مانمبه.چوپانی
که داردگلهودامی
شبوروزشبودصحرا
بدنبالشسگ رامی
گهیمانندانساقی
کهدارد او میصافی
خودشدردی کشدوران
دهدبردیگرانگامی
ولیافسوسوصدافسوس
زبهرمانماندپیمانهوجامی
گهیمانمبدان صیاد
کهبهررزقفرزندش
نمودابزاردامشفرش
بهپایاناید انروز و
نبینددرکمنددامی
گهیمانندانپیری
کهنیستدروجودش
نقطهروشن
نشتهدرسهگنجدر
نپرسندزاحوالش
نه فرزندو نهحکامی
ولیافسوسوصدافسوس
زگیندهرکشیمزحمت
بهپیایانایداینعمرو
نباشدبهرمامنزلتو هیچ مقامی
گهیباشمبدانلاگپشت
گشدباروزینبرپشت
بگیردپیشرهمنزل
بهاهستهوارامی
گهیباشمسگگله
زنمبرگرددامحلقه
زشبتاصبحبدارمپاس زهرحمله
بهپایاننیستطعامی
احمد نجفی زیارانی
نظرات[۰] | دسته: دستهبندی نشده | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...
|