No Image
خوش آمديد!
اربعین پيوند ثابت

میزبانِ مهربانی،میهِمان، آمد برایت

چون نگین در بر بگیرد، میهمانت، کربلایت

هر عمودی که رسیدم، از نجف تا کربلا

رنجِ زینب را بدیدم، که چگونه دید پایت

هر عمودی یاد کردم درد و رنجی از اسیران

از طناب و از غل و زنجیر، پای طفلهایت

از سر از تن جدا، گردیده ی یاران تو

روبرویِ دیدگانِ کودکانِ مبتلایت

یاد امضاهای کوفی، پایِ دعوتنامه ها

پس چرا با میهمان، کردند اینگونه جنایت

یا عموجان! العطش، آید در این ره باز گوشم

ساقیِ عطشان، رسان آبی، بهرِ، تشنه هایت

رفت سقایی، که آبی، آوَرَد، هرگز نیامد

دیده کس سقا، بمانَد، تشنه، تا این نهایت

با قدمهایی که هر کس، در رهت، برداشت، گفتا:

هم پدر،هم مادرم، فرزند، هم، جانم فدایت

این سرم گرمست در ره، با غم و داغ جدایی

داغ میگردد به حدی، که دهم سر را برایت

گر دهم سر هم ، روانم، از غم تو بیقرارست

تا ابد کوفی، خیانت، حک شده اندر سرایت

گر بریزد غم ز هر سو، بر سرم، ماتم بگیرم

میبرد از سینه ی من، آن ضریح دلگشایت

تا چکید خون گلویت، روی خاک  کربلا

روشن از خون تو شد، صدها چراغی بر هدایت

کن«مبینا» تو نصیبم، اربعین با پای پویم

سالیان با دوستان ، من، هم، نجف تا کربلایت

 # نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران

نظرات[۰] | دسته: اشعار نصرالدین کریمی (مُبین) | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...

 
تسلیت پيوند ثابت

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

زمین لرزه  آیتی از آیات الهی است تا

بیش از این غافل نشویم

ضمن تأسف از وقوع زمین لرزه در ایران و

کشورهای همسایه و عرض تسلیت به

هموطنان داغدار، علو درجات برای

جانباختگان این حادثه ی مرگبار را از

حضرت باریتعالی مسألت داریم و صبر و

اجر را برای بازماندگان و شفای عاجل را

برای مصدومان از درگاهش خواهانیم

 

#نصرالدین کریمی (مبین)

نظرات[۰] | دسته: مناسبتها | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...

 
گندم پيوند ثابت

بکار ای کشاورز، گندم زمین

مبادا شوی تو، ز کشتت غمین

به تدبیر و امیدِ ما دل ببند

به زحمت بریزان عرق از جبین

بدان ما بدانیم رنجت عزیز

مکن شک به تدبیر ما، کن یقین

بکار و بدار و بچین گندمت

منم گویمت صد هزار آفرین

بگو هر چه خواهی که من بشنوم

مگو پول گندم ،چه شد هی همین

به هنگام رای گفته ام، گویمت

کنم مشکلت حل که نه ، بل دفین

دلت را تهی از امیدم مکن

بود دوره ی من یقین، بهترین

در این دولت ما ز تدبیرمان

بچین تیر، پولش ستان فرودین

اگر غصه داری از این ماجرا

برو بانک وام جدیدی گزین

مده سود آنرا به ما تا دو ماه

ندادی، ز سودش شوی خود حزین

تو خواهی که سودت شود بیشتر

مکار و مدار و مچین در زمین

زمینت فروش و سپارش به بانک

تو هم سود بانکی بگیر و بشین

چرا میکنی فکر نون همه

خیالت نباشیم فکر پسین

دهم نفت و من جای پول و دلار

کنم واردات گندمی به از این

ز هند و هلند و نپال و کویت

و یا انگلیس و فِرَنس، نه، ز چین

بدهکاری پرسپولیس را نگر

غم و دین آن تیم آبی ببین

بود واجب از نون تو دین او…

زبانت درازست دیدی مبین

 

# نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران

۱۳۹۶/۰۸/۲۱

نظرات[۰] | دسته: اشعار نصرالدین کریمی (مُبین) | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...

 
غریبه ای پيوند ثابت

وتو باز افسوسى براى همیشه
ومن خیس ازهواى گرفته دلم
وتو لابه لاى همه جمعیتى که
رهگذر میدانمشان
ومن آشنایى براى همه نخواستنهات
وتو غریبه اى که نگاهش همیشه اشناست

#هامان

نظرات[۰] | دسته: دسته‌بندی نشده | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...

 
مدهوش پيوند ثابت

گهی‌غمگین وگه شادم
گهی ازبند ازادم
گهی‌مانم‌به‌ان‌کبکی
که‌دیده‌باشدش‌بازی
ز بیم‌جان خزیده‌گنج‌دیواری
ندارد‌شور.اوازی
چنان‌بیمناک،از‌حمله
که‌اورانیست‌ارامی
گهی‌باشم‌چو‌پروانه
که‌بیرون،امدازلانه
وجودش‌لبریزازشادی
پرد‌بر.شاخک.وبامی
گهی باشم چنان‌مدهوش
ندهم برپیامی‌گوش
چنان‌ازخودم‌بیزار
بران‌نتوان‌گذاشت نامی
گهی‌سر‌گشته وحیران
گهی‌شادو‌گهی‌خندان
گهی‌افسرده‌ونالان
گهی از ماتمش‌گریان
چنان‌غرقم‌درمرداب
که‌درگیرش‌بشد‌خامی
گهی‌مانم بدان‌ببری
ندارد‌منطق‌وصبری
بدنبال‌شگار‌بچه‌اهوی
نهد هربیشه‌زار.گامی
گهی مانم‌به.چوپانی
که دارد‌گله‌ودامی
شب‌وروزش‌بود‌صحرا
بدنبالش‌سگ رامی
گهی‌مانند‌ان‌ساقی‌

که‌دارد‌ او می‌صافی
خودش‌دردی کش‌دوران
دهد‌بر‌دیگران‌گامی
ولی‌افسوس‌وصد‌افسوس
زبهر‌ما‌نماندپیمانه‌وجامی
گهی‌مانم‌بدان صیاد
که‌بهر‌رزق‌فرزندش
نمود‌ابزار‌دامش‌فرش
به‌پایان‌اید ان‌روز و
نبیند‌درکمند‌دامی
گهی‌مانندان‌پیری
که‌نیست‌دروجودش
نقطه‌روشن
نشته‌درسه‌گنج‌در
نپرسند‌زاحوالش
نه‌ فرزندو نه‌حکامی
ولی‌افسوس‌وصدافسوس
زگین‌دهر‌کشیم‌زحمت
به‌پیایان‌اید‌این‌عمرو
نباشدبهرما‌منزلت‌و هیچ مقامی
گهی‌باشم‌بدان‌لاگپشت
گشد‌بار‌وزین‌بر‌پشت
بگیرد‌پیش‌ره‌منزل‌
به‌اهسته‌وارامی
گهی‌باشم‌سگ‌گله‌
زنم‌بر‌گرد‌دام‌حلقه
زشب‌تا‌صبح‌بدارم‌پاس زهرحمله
به‌‌پایان‌نیست‌طعامی

احمد نجفی زیارانی

نظرات[۰] | دسته: دسته‌بندی نشده | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...

 
نوای بهاران پيوند ثابت

اهنگ صداى تو
نواى بهاران است
ساعت بیدار مرا فریادکن
که لحن صدایت
سبز تراز همه درختان است

#هامان

نظرات[۰] | دسته: دسته‌بندی نشده | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...

 
هق هق من پيوند ثابت

به قاصدک گفتم بیادو بهت بگه دوست دارم
دلم تنگ شد
هق هق من
گریه اسمون
قاصدک خیس
و
ى عالمه دوستت دارمهایى که هیچ وقت به توى من نرسید

نظرات[۰] | دسته: دسته‌بندی نشده | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...

 
تابش نور پيوند ثابت

با تابش نور عاشقانه
مهتاب تو را نگاه می کرد
در حسرت بوسه ای شبانه
از گوشه سینه آه می کرد

از نور تو رنگ چهره می باخت
در آینه وصف ماه می کرد
گاهی زتو شکوه بر زبان داشت
گه خویش چراغ راه می کرد

می خواست که شب شود دوباره
دوری ز دم پگاه می کرد
از ترس شروع هر سپیده
در کار خود اشتباه می کرد

تقصیر ندارد او، تو ماهی
از شوکت تو گناه می کرد
شاید که به مهر دامت تو
احساس کمی پناه می کرد

کشاورز

نظرات[۰] | دسته: اشعار آقای حسن کشاورز زیارانی | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...

 
بیخیال پيوند ثابت

من
التماس
اشک
سکوت
صداى شکستن دلم؟
بیخیال
وقتى زمان ایستاده
حرفها بى معناست

#هامان

نظرات[۰] | دسته: دسته‌بندی نشده | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...

 
ضحاک پيوند ثابت

من ، از سکوتِ مطلقِ این خانه می ترسم
از اسمِ آبادی در این ویرانه می ترسم

این زندگی مانند تسبیحی شود پاره
از اینکه هر سمتی فِتَد یک دانه می ترسم

آری برو هر وقت عاقل تر شدی برگرد
من گفته بودم اینکه از دیوانه می ترسم

ظالم شدی ، در چهره ات ضحاک می بینم
از پیچ و تابِ مار ها بر شانه می ترسم

عاشق نشو وقتی که پایانی نمی بینی
تا سمت آتش می رود پروانه می ترسم

#شعر
#رضا_مرادی

نظرات[۰] | دسته: اشعار آقاي رضا مرادی | نويسنده: mobinkarim | ادامه مطلب...

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

آمار

  • 0
  • 45
  • 25
  • 201,234
No Image No Image