امشب بخواهم تا مرا، یکدم برآید آفتاب
بر کام ما ریزد دمی، یک دو سه جرعه از شراب
من مستمند لعل لب یا جعد موی دلبرم
تا کی دریغ از ما کنی، بردار از رویت حجاب
گر من گنه دارم چه غم، باشد بخاک پای تو
در پیش چشمان رقیب، خود میکنی ما را عذاب
من در طلب کوشیده ام ،بس دربها کوبیده ام
پاسخ زکس نشنیده ام ،جز تو نمیخواهم جواب
بر پشت بام خانه ام، بیرون شود جانانه ام
من ترک ساغر میکنم، هم بشکنم جام شراب
ما را ملالت میکنی، در بند هجرانت ولی
گر میشود دستی رسان، این سینه ام کردی کباب
بر مسجد و محراب تو، از ما نمیگیری سراغ
در دیر و میخانه خسم ،گردیده این حالم خراب
از غیر تو ببریده ام، بر گرد تو پیچیده ام
دائم به راهت دیده ام ،جانا ز من تو رو متاب
هر چند دشمن بی عدد، گیرم زتو یارا مدد
منما «مبینت» را تو رد، دستش بگیر تو از ثواب
نصرالدین کریمی(مُبین) از زیاران
********************************
وزن شعر:
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن