No Image
خوش آمديد!
یار بیا پيوند ثابت

ای گل و سنبل من یار بیا

شده ام از غم تــو خار بیا

من به شوق سر تو جان بِکفم

ای گشایش به همه کار بیا

باز عید آمد و من در هجران

شدم از دوری تو زار بیا

بس که در یاد تو با خلق سخنها گفتم

شده ام شُهره به بازار بیا

باز هم بلبل و گل ، فصل بهار

رونقی نیست بدون تو به گلزار بیا

این همه مدعیان شهره به هر شهر و دیار

با دل من نَبُوَد غیر توأم کار بیا

باغ و بستان همه با بلبل مست

بی تو اندر دل ما نـــاربیا

موج دریا، نفس باد صبا با باران

گشته این مردم چشمم زغمت تار بیا

کودکان پیرِ فراقت ،تمام پیران

همه لب بسته زگفتار بیا

رحم بر کس نکند در دنیا

شده مکر و کلک و حقه چه بسیار بیا

رخ تو باغ من و من محروم

ای دریغ از رُخ زیبای تو دلدار بیا

بعد این گردش ایام تو اندر پس ابر

مِهر رخشان وِلا باقی دادار بیا

ذوالفقار علی اندر کف دستت بی تاب

صورت فاطمی و سیرت کرار بیا

ای «مُبین» بستر هجران شده سخت و رنجور

ای طبیب دل بیمـــــــــــــار بیا

دسته: اشعار نصرالدین کریمی (مُبین), بهار | نويسنده: mobinkarim


ارسال نظر

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

آمار

  • 0
  • 151
  • 158
  • 211,559
No Image No Image