No Image
خوش آمديد!
فرشته ی اُنس پيوند ثابت

فرشته ی اُنس

این قطعه را انتخاب کردم بدلیل آنکه انگار مرحومه پروین اعتصامی این قطعه را در سال ۹۰ برای جامعه ی ما سروده است آنقدر این مضامین با واقعیتهای جامعه ی ما تناسب دارد

در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست

در آن وجود که دل مرد، مرده است روان

به هیچ مبحث و دیباچه ای ، قضا ننوشت

برای مرد کمال و برای زن نقصان

کلید ادامه مطلب را بفشارید

زن از نخست بود رکن خانه ی هستی

که ساخت خانه ی بی پای بست و بی بنیان

زن ار براه متاعب(۱) نمی گداخت چو شمع

نمی شناخت کس این راه تیره را پایان

چو مهر، گر که نمی تافت زن به کوه وجود

نداشت گوهری عشق، گوهر اندر کان(۲)

فرشته بود زن آن ساعتی که چهره نمود

فرشته بین، که برو طعنه می زند شیطان

اگر فلاطن و سقراط، بوده اند بزرگ

بزرگ بوده پرستار خردی ایشان

به گاهواره ی مادر، به کودکی بس خفت

سپس به مکتب حکمت، حکیم شد لقمان

چه پهلوان و چه سالک، چه زاهد و چه فقیه

شدند یکسره شاگردِ این دبیرستان

حدیث مهر، کجا خواند طفل بی مادر

نظام و امن کجا یافت مُلک بی سلطان

وظیفه ی زن و مرد ای حکیم دانی چیست؟

یکیست کشتی و آن دیگریست کشتیبان

چو ناخدا خردمند و کشتیش محکم

دگر چه باک ز امواج و ورطه (۳)و طوفان

به روز حادثه اندر یم حوادث دهر

امید سعی و عملهاست، هم از این ، هم از آن

همیشه دختر امروز مادر فرداست

ز مادر است میسر، بزرگی پسران

اگر رفوی زنانِ نکو نبود ، نداشت

به جز گسیختگی،جامه ی نکو مردان

توان و توش ره مرد چیست؟ یاری زن

حطام(۴)و ثروت زن چیست؟ مهر فرزندان

زن نکوی، نه بانوی خانه تنها بود

طبیب بود و پرستار و شحنه و دربان

به روزگار سلامت، رفیق و یار شفیق

به روز سانحه، تیمار خوار و پشتیبان

ز بیش و کم ، زن دانا نکرد روی تُرُش

به حرف زشت، نیالود نیکمرد دهان

سمند(۵) عمر ، چو آغاز بد عنانی کرد

گهیش مرد و زمانیش زن، گرفت عنان

چه زن، چه مرد، کسی شد بزرگ و کامروا

که داشت میوه ای از باغ علم، در دامان

به رسته ی هنر و کارخانه ی دانش

متاعهاست، بیا تا شویم بازرگان

زنی که گوهر تعلیم و تربیت نخرید

فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان

کسی است زنده که از فضل، جامه ای پوشد

نه آنکه هیچ نیارزد، اگر شود عریان

هزار دفتر معنی، به ما سپرد فلک

تمام را بدریدیم، بهر یک عنوان

خرد گشود چو مکتب، شدیم ما کودن

هنر چو کرد تجلی، شدیم ما پنهان

بساط اهرمن خود پرستی و سستی

گر از میان نرود، رفته ایم ما ز میان

همیشه فرصت ما صرف شد در این معنی

که نرخ جامه ی بهمان چه بود و کفش فلان

برای جسم، خریدیم زیور  پندار(۶)

برای روح، بریدیم جامه ی خذلان(۷)

قماش دکه ی جان را ، به عجب پوساندیم

به هر کنار گشودیم بهر تن، دکّان

نه رفعتست(۸) فساد است این رویّه ،فساد

نه عزّتست، هوانست این عقیده، هوان(۹)

نه سبزه ایم، که روییم خیره در جر و جوی

نه مرغکیم که باشیم خوش به مشتی دان

چو بگرویم به کرباس خود چه غم داریم

که حلّه ی حلب ارزان شدست یا که گران

از آن حریر که بیگانه بود نسّاجش

هزار بار برازنده تر بود خلقان(۱۰)

چه حلّه (۱۱) ای است گرانتر ز حلیت(۱۲) دانش

چه دیبه ایست نکوتر ز دیبه ی عرفان

هر آن گروهه (۱۳) که پیچیده شد به دوک خرد

به کارخانه ی همت، حریر گشت و کتان

نه بانوست که خود را بزرگ می شمرد

به گوشواره و طوق و به یاره ی مرجان

چو آب و رنگِ فضیلت به چهر، نیست چه سود

ز رنگ جامه ی زربفت و زیور رخشان

برای گردن و دست زنِ نکو، پروین

سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان

***********************

خداوند درجات مرحومه پروین اعتصامی را متعالی گرداند آمین

 

 

(۱) زحمات،مشقات،رنجها(۲) معدن(۳) گرداب،غرقاب،پرتگاه(۴) مال دنیا(۵) اسب خرمایی رنگ(۶) تکبر، خود بینی، عجب(۷) سهل انگاری، بی قیدی، پای بند هوا و هوس بودن (۸) بلندی، جلال، عز،مرتبه، رتبه (۹) پستی، فرومایگی، خواری، ذلت (۱۰) کهنه،ژنده،فرسوده (۱۱) خرقه،ردا،جبه،عبا (۱۲) زینت،آرایش،پیرایه(۱۳) گلوله نخ،که در وقت رشتن به دوک پیچند

دسته: گلچین شعر | نويسنده: mobinkarim


ارسال نظر

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

آمار

  • 0
  • 171
  • 592
  • 213,972
No Image No Image