No Image
خوش آمديد!
تقدیم به علمدار کربلا پيوند ثابت

اما نشد …

خواستم آبی رسانم خیمه ها اما نشد

تر کنم لبهای چاک تشنه ها اما نشد

مشک خود پر کردم از آب روان

تا لبِ خندان ببینم بچه ها اما نشد

دست خود دادم که تا مشکِ پر آب

را رسانم در برِ تو یا اخا اما نشد

چشم خود دادم نبینم چشم گریانِ حرم

تا نبینم اصغرت در گریه ها اما نشد

شد قلم دستان من تا که کنم بر عهد خود

با سکینه دخترت آقا وفا اما نشد

داده ام چشم و سر و دستم قلم

خواستم تا که علم دارم بپا اما نشد

ای «مبین»گفتی تو شعرت بر حسین

خواستی حق را نمایی تو ادا اما نشد

نصرالدین کریمی (مبین)  از زیاران

دسته: اشعار نصرالدین کریمی (مُبین) | نويسنده: mobinkarim


ارسال نظر

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

آمار

  • 1
  • 157
  • 592
  • 213,958
No Image No Image