No Image
خوش آمديد!
یادش بخیر قدیما پيوند ثابت

یادش بخیر قدیما، دلا پر از خدا بود

ز زرق و برق دنیا، دلای ما جدا بود

یادش بخیر که مردم، راست و حسینی بودن

درستی و راستی رو، همیشه میستودن

یادش بخیر قدیما، دوز و کلک کم بودش

شیطون بی مروت، پر غصه و غم بودش 

یادش بخیر قدیما، مرام و معرفت بود

برای زنهای ما ،مردونگی صفت بود

یادش بخیر قدیما، صفا تُوی ادب بود

هر کی که بی ادب بود، از قافله عقب بود

یادش بخیر که فرزند، پشت سر پدر بود

نصیحت بزرگتر، همیشه پر اثر بود

یادش بخیر قدیما، بزرگتری بجا بود

احترام بزرگتر، در همه جا روا بود

یادش بخیر که ایزد، همیشه در نظر بود

  یاد خدا به دلها، همواره پر ثمر بود

یادش بخیر قدیما، اداره ها کاخ نبود

اداری هم به مردم، اینقده گستاخ نبود

یادش بخیر قدیما، تلاشه کارگر بود

پارتی و پولِ تنبل، واسش یه دردسر بود

یادش بخیر قدیما، بانک نبود هر کجا

نبود حساب مردم، درگیر سود و ربا

یادش بخیر قدیما، عروسه با حیا بود

برای همسر خود، مظهری از وفا بود

یادش بخیر عروسا، چادر بسر میکردن

با کمبودای داماد، همیشه سر میکردن

یادش بخیر قدیما، لقمه هامون حلال بود

سفره هامون کوچیکو، ساده و بی ملال بود

یادش بخیر بدیها، فقط تُوی خفا بود

کارهای خوب مردم، فقط واسه خدا بود

یادش بخیر زکاتِ ،گندم و جو می دادیم

خمسمونو به موقع، با پول نو می دادیم

یادش بخیر همسایه، عزیزتر از جون بودش

میون شادیهامون، هیچ کی نبود، اون بودش

یادش بخیر دلامون، خیلی بهم سر میزد

یه مرتبه بی هوا، برای هم پر میزد

یادش بخیر که مردم، با همدیگه خوب بودن

کارهای خوب و زیبا، بود که محبوب بودن

یادش بخیر هوا هم، هوای خوبیها بود

هوس نبود دمادم، صفای خوبیها بود

یادش بخیر زمین هم، سخاوتش زیاد بود

دریغ نداشت ز مردم، ارادتش زیاد بود

یادش بخیر آسمون ،چیزی دریغ نمیکرد

ابر، زبرف و بارون ،چیزی دریغ نمیکرد

یادش بخیر بوی نون، میون کوچه ها بود

سهمی ز نون تازه، واسِه پرنده ها بود

یادش بخیر پیرامون، دلیر و مرشد بودن

واسه جوونای ما ،نگین تُو مسجد بودن

یادش بخیر جوونا ،پیر خرابات بودن

روی زمین ولیکن، اهل سماوات بودن

یادش بخیر جبهه بود، جنگ بود و صفا بود

نمود مردونگی، در همه بی ریا بود

یادش بخیر تُو جبهه، کسی زمینی نبود

لباس خاکی به تن، صاف جبینی نبود

یادش بخیر ز جبهه، بوی خدا می اومد

از روی رزمنده ها ،شور و صفا می اومد

یادش بخیر شهادت، آرزوی امام بود

با این سلاح پر خیر، کارا دیگه تمام بود

یادش بخیر کوچه ها، بوی شهادت میداد

هر کوچه و خیابون، عطر رشادت میداد

یادش بخیر قدیما، فرصتا مغتنم بود

شهید برای مردم، عزیز و محترم بود

چی شد، کجاست جماعت، صفای اون قدیما

چی شد، چرا شدیم ما، اسیر دست دنیا

چی شد که کاخ نشینی، رسم زمونه شده

فقیر و بینوا هم، خصم زمونه شده

چی شد که آسمون هم، برف دیگه نداره

مراکز علمیمون،حرف دیگه نداره

چی شد درخت دانش، عمل نداره دیگه

هر کی یه ساز میزنه، هر کی یه چیزی میگه

چی شد که زور و زر کرد، رخنه به زندگیها

چی شد وفا جماعت ، صفای بندگیها

 چی شد که آلودگی، دامنمون رو گرفت

چرا هوای ناپاک، حنجرمون رو گرفت

بگید چرا جماعت، ما از خدا دور شدیم

برای دنیای دون، جملگی مزدور شدیم

یاد شهید نبودیم، اینجوری بد حال شدیم

برای پُست، پَست شدیم، تا اینکه بیحال شدیم

«مبین» بسه، ولش کن، که درد بیش از اینهاست

ببین «مبین» که اینها، ز ماست تا که بر ماست

 

نصرالدین کریمی ( مبین) از زیاران ( هذا من فضل ربی)

سه شنبه سی اردیبهشت ماه ۱۳۹۳/بیستم رجب ۱۴۳۵ هجری قمری

 


دسته: اشعار نصرالدین کریمی (مُبین) | نويسنده: mobinkarim


ارسال نظر

 

No Image
No Image No Image No Image
 
 
 

آمار

  • 0
  • 116
  • 519
  • 212,984
No Image No Image