شعر من نیست سزای تو و من میدانم

بهر تسکین دل خویش فقط میخوانم

گشته ام کوی به کو، تا که نشانت جویم

یوسفم، منتظر پیرهنت می مانم

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
یکشنبه ۱۷ اسفند ۹۹

ای کاش بیایی و به هم دل بدهیم

با هم شویم و دل به ساحل بدهیم

من در طلبت ز عقل خود بگذشتم

پیش آ که دل بدست عاقل بدهیم

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۹

خداوندا ! نمیدانم؟ که انسان

چگونه بهر دنیا می کند جان؟

چنان مشغول بازی می شود او

که بانگی می رسد بس، نقطه ، پایان

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۹

ای موسی عمران محمد (ص) ، کاظم (ع)

رنجورترین ز آل احمد (ص) ، کاظم (ع)

زندان ستم چه با صفا شد از تو

شد دشمن تو شکسته بی حد، کاظم (ع)

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۹

غروب جمعه شد، یارم نیامد

غمم شد کهنه، غمخوارم نیامد

طبیبان چاره ی دردم بجویید

دلم تنگه ، مددکارم نیامد

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۹

مهربانا، مهربانی پیشه کن

بر خشونت، لحظه ای اندیشه کن

دل نباشد بیش و کم از شیشه ای

تیشه افکن، فکرتی بر شیشه کن

نصرالدین کریمی (مبین) جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۹

کاش می رفت ابر غیبت، از سر من

کاش می آمد کنارم، دلبر من

کاش می شد تا که بینم روی ماهت

کوه غیبت آب می شد، از بر من

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
پنج شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۹

پا تا به سرم سوزد، از فرط فراق تو

چشمم به افق دوزد، از فرط فراق تو

نه یک دل آرامی ، نه منظر گلفامی

آتش به دل افروزد ، از فرط فراق تو

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
پنج شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۹

گر بیایی، غصه ام، خود می رود

این زمستانم، بهاران می شود

گر بیایی، خانه ی خاموش دل

در پی نور جمالت می دود

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
پنج شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۹

ای بساط عشق هستی، کی می آیی؟

ساقی پر فیض مستی، کی می آیی؟

کی شود تا عالم از ظلمت زدایی؟

بهر نابودی پستی، کی می آیی؟

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
پنج شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۹