چه ناغافل شدی صاحب دلم را

زدی آتش تمام حاصلم را

مگر لیلی شدی مجنون نمودی

که بردی عقل و جان عاقلم را

نصرالدین کریمی (مبین)
سه شنبه۲۶ اسفند ۱۳۹۹

هوای کربلا، کرده دل من

دل تنگم، شده خود قاتل من

مهیا کن تو اسبابی حسین جان

زیارت کن به زودی حاصل من

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران

دوشتبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹

دل ما را، بهارا، شادمان کن

سپهرم پر ز ماه و اختران کن

بیارا باغ دل را پر طراوات

مزین با نوای بلبلان کن

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹

نمیدونم دلت پابسته ی کیست؟

سرت دلبند کی؟ دلبسته ی کیست؟

نمیدونم وفا دانی چه باشد؟

اگر دانی؟ دلت وابسته ی کیست؟

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
یکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹

نشینی بر دل و دیگر نخیزی؟

درون دل تو با دل می ستیزی؟

نمیدونم که استادت که باشه؟

که دل را می ربایی ، می گریزی؟

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
یکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹

نه دلداری، نه دلخویی، نه دلجو

نکردی بر عطوفت ذره ای خو

دلم را می بری با حالت زار

سخن با مهربانی گو تو با او

نصرالدین کریمی (مبین)
یکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹

نگاه سرد تو، آتش به جان زد

نه بر جان، بل به مغز استخوان زد

چنان روی زمستان کم نمودی

وزان آتش به اوج آسمان زد

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
یکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹

نگاه گرم خود را کن نثارم

که در آن عشق خود را، من بکارم

به جز سودای عشقت ای حبیبم

به جان و دل دگر چیزی ندارم

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
یکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹

دلم را با نگاهت می خراشی!

ز آن آسودگی را می تراشی!

دل من ریشِ ریش و بی رمق هست

چرا زهر نگاهت را بپاشی؟

نصرالدین کریمی (مبین)
یکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۹

دوباره موعد یارم سرآمد

به راهش دیدگان من در آمد

دوباره روز من شد شام تاریک

غمی تازه به جانم اندر آمد

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹