خوش آن زبان که شود چون زبان لوح و قلم
به مدح و منقبت شاه ذوالفقار علم
خون آن بنان که چو در خامه آورد جنبش
نخست ثبت کند مدحت امام امم
خوش آن بیان که بود همچو لعل در دل سنگ
دُرّ مناقب شاه نجف در آن مدغم
دمی ز نخل خیالت ثمر دهد شیرین
که جز به مدح شه نخل برنیاری دم
به خاک رفته فرو نظم آبدار تو به
اگر از آن نشود باغ منقبت خرم
درین جهان به ستایش مشو ندیم کسی
که در جهان دگر همینت ندیم ندم
فسانه طی کن و در مدحت کریمی کوش
که در کرم سگ او عار دارد از حاتم
به مدح کام دهی عقد نطق بند کزو
شوی به منعی بکری زمان زمان ملهم
به مجلس کرم از ساقیی طلب کن جام
که تا ابد نکنی عرض احتیاج به جم
برات خویش به مهر دهندهای برسان
که در رکوع به خواهنده میدهد خاتم
حیات جو ز دم زندهای که میآید
ز طفل مکتب او کار عیسی مریم
به سایه ی اسدی رو که گرگ مردم خوار
ز بیم او نتواند شدن غنیم غنم
ببر به محکمه قاضیی شکایت چرخ
که در میانه ی بازو کبوتر است حکم
به صدق شو سگ آن آستان که محترمند
سگان شیر خدا همچو آهوان حرم
بدان که در کتب آسمانی آمده است
ابوالحسن همهجا بر ابوالبشر اقدم
مهم خویش بود خلق را اهم مهام
مرا ثنای امام امم مهم اهم
رسید مطلع دیگر ز سکه خانه ی فکر
که میدود چو زر سکهدار در عالم
محتشم کاشانی
دیوان محتشم ص۲۹۵و۲۹۶ /تصحیح بهداروند/انتشارات نگاه